یک شنبه 1 بهمن 1391
هوس کرده ام
باران باشم
بلغزم بر گردنت، دستانت
نم نم، شبنم بشوم بر گونه هایت
هوس کرده ام
برگِ خشک نباشم
لگدمال شده ی پاهایت
هوس کرده ام
پرنده ای باشم
که پرهایش به هم چسبیده
فرورفته در عسلِ چشمانت
...
هوس کرده ام
الهه باشم
الهه ات باشم..
هوایـــــــــــــــــــــ ــــت را گم کرده ام
کمی "هــــــــــــــا" کن...
...
کمی "هــــــــــــــا" کن...
...
ف ی ل ت ر
کرده است
دل را
درد !
ببین
بــــــــــاز نمی شود!
کرده است
دل را
درد !
ببین
بــــــــــاز نمی شود!
[
:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات